بچگی



بچگی هات یادت میاد؟ عجب عالمی بود.
مدرسه،زنگ تفریح،بازی دسته جمعی،مشق های طولانی،تنبلی ها موقع نوشتن دیکته شب،امتحانای آبکی.فکرمیکردیم چقدر کارهای سختی انجام میدیم.پیش خودمون فکر میکردیم اگه پدرمادرامون الان جای ما بودن بلد نبودن مسئله های ما رو حل کنن.حالا که بزرگ شدن فکر میکنن از ما بیشتر بلدن!!چقدر دلم میخواست جای معلمم باشم.فکر میکردم اون همه چیز بلده.حتی بیشتر از بابا مامان.
حالا که فکر میکنم میبینم چه روزهای قشنگی رو پشت سر گذاشتم.چه دوستهایی رو از دست دادم.از اون همه دوست دوــ سه تا موندن.چیزی نمونده اونا هم یکی از همون آتیش پاره ها داشته باشن.
گذشت.... تمام روزهای خوش و شیرین.چه روزهای قشنگی رو برای خودم تصور میکردم.فکر میکردم وقتی بزرگ شدم چه کارهایی میکنم.فقط آرزو میکردم.چه آرزوهایی.خیلی از آرزوهای بچگیم الان برام غیر منطقیه.
دلم میخواست بزرگ بشم تا مجبور نباشم روزی ۴ بار غذا بخورم!دلم میخواست وقتی بزرگ شدم تمام آلوچه های مغازه نزدیک مدرسه رو بخرم و یکجا بخورم. فکر میکردم ۲۰ سالم شد دیگه خیلی بزرگم.دلم میخواست ۳ تا بچه داشته باشم و یک بنز.
شاید یه روزی یک بنز بخرم اما ۳ تا بچه...
  
نظرات 9 + ارسال نظر
مانا جمعه 9 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:37 ق.ظ http://fasleno.blogsky.com

سلام
واقعا یادش بخیر چه روزایی بود......
من این آرزوها رو نمی دونستماااا...یا شایدم مثل همیشه یادم نمیاد؟؟؟
همه اینا یه طرف...اون لی لی ا یه چیزه دیگه بود!!
با بهتـــــــــــــــرین ارزوها!

امیر- پاتوق جمعه 9 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:42 ب.ظ http://patogh.blogsky.com

سلام ...
آخی . منو یاده دوران خوب بچگی انداختی . آرزوهای بچگی واقعا شیرین بود .هــــــــــــــــــــی ... جووووونی

احمد جمعه 9 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:09 ب.ظ http://neghab.blogsky.com

سلام
متن خوبی بود...اره...بچگی خیلی قشنگه...چرا؟چون اون رو برامون می سازن..ولی بزرگی رو خودمون باید بسازیم و این کار هرکسی نیست...ولی می دونم که تو معمار خوبی هستی...نیستی؟
درسته...روزهای قشنگی رو ژشت سر گذاشتیم و روزهای قشنگ تری رو خواهیم ساخت
به امید اون روز

مسعود شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:13 ب.ظ http://www.mimic.blogsky.com

و تعم عشقی بر لبانم خواهد نشست به شیرینی عشقی که در قلبم زندگی رو شروع کرده...
زندگی کنم برای عشقم.....عشق رو سر چشمه زندگی قرار بدهم...و معشوقم را خود زندگی...
با گفتاری نرم گفتم... و می گویمم دوست دارم....عشقم... عشقم...عشقم....

مجید کارامد یکشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 03:09 ب.ظ

عشق الکی سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:17 ق.ظ http://vosogh.blogsky.com

سلام
من دونیایی بچه ها رو خیلی دوست دارم
چون......

یه دوسته واقعی جمعه 16 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:17 ب.ظ http://miiadgah.blogsky.com

خسته نباشی
واقعا آلی بود

مسعود دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 03:48 ب.ظ http://www.mimic.blogsky.com

سلام عزیز

ترانه شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:32 ق.ظ http://www.com-masoud.blogsky.com/

سلام
مطلب قشنگی بود یه سر هم به وبلاگ من بزن
خدا حافظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد